این فیلم داستان یک سری قتلهای سریالی است که براساس هفت گناه «شکم پرستی»، «طمع»، «تنبلی»، «حسادت»، «خشم»، «غرور» و «شهوت» به وقوع میپیوندد.
قاتل پس از کشتن هر یک از قربانیان، نام یکی از این هفت گناه را کنار مقتول مینویسد.
تمام تلاشهای دو کارآگاه برای دست یافتن به قاتل زنجیرهای نه تنها آنها را به جایی نمیرساند بلکه در آخر خود قربانی این قاتل میشوند.
این فیلم بیانگر این دیدگاه است که دنیا بدور از هرگونه عدالت خداوندی پیش میرود؛ این دیدگاه یادآور این ضرب مثل انگلیسی است؛ «انسان نقشه میکشد، خدا میخندد»، یعنی انسان صرفا یک عروسک خیمهشب بازی به دور از هر گونه حق انتخابی است.
این فیلم همچنین از نظری دیگر القاء کننده این مطلب است که تنها در صورت عدم وجود خداوند است که چنین قاتل خونخواری میتواند در کمال آرامش با دقت هر چه تمامتر قتلهایش را برنامهریزی کرده و آنها را بدون هیچ مشکلی به انجام برساند.