«بازیهای مسخره» داستان زن و شوهری است که به همراه پسر ده سالهاشان، برای گذراندن تعطیلات به ویلای تابستانی خود میروند.
اما با گذشت مدت اندکی از اقامت آنها در ویلا، دو جوان به ظاهر مهربان و مودب به دیدن آنها میروند و با آنها صمیمی میشوند. اما پس از گذشت مدتی حرکات آنها بهتدریج غیر عادی شده، بهطوریکه شروع به آزار و اذیت خانواده میکنند. پل و پیتر از شکنجه و آزار جورج و خانوادهاش لذت میبرند و تا جایی پیش می رود که کاملاً بر آنها تسلط می یابند و هرکاری دلشان بخواهد انجام می دهند.
«هانکه» برای آنکه تمام فیلم را بر مبنای منطق خود که شاید یک بیمنطقی محض باشد، پیش ببرد به طور کلی عامل خداوند را از میان بر میدارد.