این رزمنده دفاع مقدس، توفیق همراهی با شهید «محمود کاوه» را نیز داشته است؛ وی در این باره توضیح میدهد: بعد از مدت کوتاهی از حضورم در منطقه و آموزش غواصی، در عملیات کربلای 2 در غرب شرکت کردم که شهید محمود کاوه در آن به شهادت رسید.
پدر شهید کاوه در همسایگی ما مغازه سبزی فروشی داشت و به همین خاطر یک جورهایی با کاوه هممحلی بودیم؛ وقتی ما در حال آموزش بودیم، یکبار شهید کاوه به پادگان ما آمد و برای ما صحبت کرد؛ خاطرم هست که دستش را باندپیچی کرده بود؛ همه خاطرات من از کاوه در دوران جنگ به همان چند ساعت حضورش در پادگان آموزشی بازمیگردد؛ جوان 24 ـ 25 ساله خوش سیما و باصفایی که نه تنها الان، بلکه در آن زمان هم برای ما اسطوره بود.
نگاه نوجوان 14 ـ 15 سالهای مثل من به شهید کاوه، مانند این بود که کسی از پایین به یک ساختمان 40 ـ 50 طبقه نگاه کند و آنقدر سر را بالا بیاورد که کلاه از سرش بیفتد؛ جاذبه او برای ما اینگونه بود.
البته شهید کاوه انسان چهرهای بود ولی خیلی از فرماندههان چهره نبودند و ممکن بود ما رزمندهها با آنها شوخی کنیم و سرشانهشان هم بزنیم! این اتفاق چندین بار در مورد آقای رفیقدوست اتفاق افتاد به طوری که تا وقتی در جمع بچهها بود، با او شوخی میکردند و فکر میکردند مانند آنها رزمنده است، اما وقتی پشت تریبون میرفت تا برای ما صحبت کند، تازه متوجه اشتباهمان میشدیم.
روزی که داشتیم به منطقه اعزام میشدیم، هنوز صدای پدرم در گوشم زنگ میزد، نباید از فرمان او سرپیچی میکردم؛ به همین خاطر در منطقه موضوع را به مسئولان پذیرش گردان گفتم و راهنمایی خواستم؛ که به من گفتند به «گردان اخلاص» برو؛ 15 روزی تا اعزام به خرمشهر برای آموزش غواصی معطل بودیم و در این مدت 2 باری به خانه زنگ زدم؛ آنها پرسیدند چه میکنی؟ من هم برای اینکه خیال خانواده به خصوص پدرم را از این بابت که جای خطرناکی نیستم و اینجا از تیر و ترکش خبری نیست، راحت کنم، گفتم "یک جدول کتیبه خریدم و تا حالا نصفش را حل کردهام"؛ پدرم این را که شنید خیالش راحت شد و گفت "آفرین آفرین؛ همین خوب است همین کار را بکن».
در خرمشهر برای آموزش غواصی آماده میشدیم؛ یک مربی آمد که لباس عجیب و سیاه رنگی در دستش بود، به ما گفت بچهها میدانید این چیه؛ گفتیم نه؛ گفت لباس غواصی است، کی آن را میپوشه؟ همه گفتند آقا ما آقا ما، مربی یک نفر را انتخاب کرد که لباس را بپوشد و بعد گفت "هر کدام بروید یک دست از این لباسها را بردارید و بپوشید؛ فقط میخواستم یاد بدهم که چطور میشود این لباس را پوشید"؛ از آن روز به بعد ما شدیم غواص.
برای شرکت در عملیات کربلای 2 آماده شدیم اما در این عملیات ما را به عنوان یک گروهان پشتیبانی به منطقه اعزام کردند و سپردند از این گروه استفاده نشود مگر اینکه ضرورت ایجاب کند چون برایشان هزینه شده؛ خاطرم هست که آن زمان برای هر نفر حدود 100 هزار تومان یا بیشتر، هزینه کرده بودند، چون ما در تحریم بودیم و بسیار دشوار توانسته بودند تجهیزات غواصی را تهیه کنند.
کار بچههای این گردانها اطلاعات و عملیات بود؛ غواصهای اطلاعات عملیات دوتا کار داشتند؛ یکی اینکه دشمن و منطقه را شناسایی کنند که از دو راه شناسایی و نفوذ و دیدبانی از فواصل نزدیکتر یا دکلها و در نهایت تهیه کالک و نقشه از منطقه انجام میشد؛ وظیفه دیگر چنین رزمندهای، هدایت گردانها در هنگام عملیات و زدن به خط بود.
اما کار شناسایی برای خودش ماجراهای جالبی داشت؛ گاهی یک نیروی شناسایی مجبور بود به داخل مقرهای دشمن نفوذ کرده و از نظر توان نیرویی، لجستیک و سلاحی او را بررسی کند؛ یعنی بعضی وقتها مجبور بود،شب برود داخل سنگر دشمن و نیروهای داخل آن را بشمارد و تعداد افراد یک سنگر را در تعداد سنگرها ضرب کرده تا بتواند حدس بزند که چه تعداد نیرو آنجا هست.
نیروهای شناسایی از هر ابزاری برای رسیدن به اطلاعات از دشمن بهره میبرند، گاهی قابلمه غذای آنها را پیدا میکرد و تخمین میزدند که قابلمه با این ابعاد برای چند نفر است که البته خیلی دقیق نبود؛ این کار مخفی بود و اصلاً نباید درگیری ایجاد میشد و اگر نیروی گشتی گرفتار شده و لو میرفت، حسابی به دردسر میافتادیم؛ چون بعثیها روی اسیر کردن بچههای اطلاعات عملیات خیلی حساب میکردند و اسیرهامان را آنقدر شکنجه میدادند تا اطلاعات بگیرند البته بچهها کارشان را بلد بودند و تلاش میکردند تا به راحتی اسیر نشوند. در مجموع ترکیب اطلاعات به دست آمده از شناسایی و دیدبانی و تصاویر هوایی و همچنین برخی شنودها، فرماندهان را برای رسیدن به اطلاعات دقیقتری از موقعیت و وضعیت دشمن در تصمیمگیری یاری میکرد.
شهید محمود کاوه در میان همرزمان
او با اینکه خودش را برای حضور در گردان تخریب آماده میکرده، اما به دلیل مخالفتهای پدرش از پیوستن به این گردان باز میماند؛ سماوات تعریف میکند: من برای رفتن به جبهه اصرار میکردم و خیلی دوست داشتم عضو گردان تخریب شوم؛ مادرم خیلی ناراضی نبود، فقط نصیحت میکرد که "ننه سعی کن خودت را جلوی تیر و تفنگ ندازی" اما پدرم نظر دیگری داشت، ضمن اینکه خیلی با جبهه رفتنم موافق نبود، وقتی اصرار مرا برای رفتن به گردان تخریب دید، گفت "اگر عضو گردان تخریب شوی حلالت نمیکنم؛ اگر شهید هم بشوی شهید راه خدا نشدی، جایی که آرام باشد و تیر و ترکش نداشته باشد، خدمت کن".
در دوره آموزشی از تخریب لشکر آمدند و از مزایای تخریب صحبت کردند، دو تا گروه بودیم که با فاصله 15 متر از هم نشسته بودیم و مربی هم میان این گروهها ایستاده بود و صحبت میکرد؛ گفت "کسانی که مایلند بیایند تخریب، این وسط به ستون یک بنشینند"؛ من دویدم و به عنوان نفر اول جلوی پای مربی نشستم اما هر چه نشستم هیچ کس از جایش جم نخورد!
دوره که تمام شد، یک کارت جنگی دادند که پشتش نوشته بود «تخریبچی»؛ غیر از کارت، یک دست لباس هم به ما دادند که خیلی برایم گشاد بود؛ پدرم که خیاط بود شروع کرد به اندازه کردن لباسها؛ در همین حین با ذوق خاصی گفتم "بابا ببینید این کارتم است، شما دارید با یک تخریبچی صحبت میکنید"؛ یک دفعه بابا گفت "تو غلط میکنی تخریب چی بشی"؛ من که خیلی جا خورده بودم و توقع این رفتار را نداشتم، گفتم "تخریب جای خیلی خوبی است، مین خنثی میکنند"، گفت "مگر ندیدی هر که رفته تخریب یا شهید شده، یا دست و پایش قطع شده، اصلاً نمیخواهم بروی" و با عصبانیت لباسهایم را به طرف دیگری پرت کرد.
سماوات درباره شکلگیری گردان غواصی نوح میگوید: گردان غواصی نوح به بهانه اجرای عملیاتهای کربلای 4 و 5 تشکیل شد؛ عملیات کربلای 4 به تأخیر افتاد و در مرحله اجرا نیز لو رفت، به طوری که جمع زیادی از رزمندهها به شهادت رسیدند و بخش زیادی از نیروها نیز وارد عمل نشدند؛ اما به فاصله حدود 15 روز بعد از آن، عملیات کربلای 5 انجام شد؛ در شرایطی که دشمن تصور میکرد نیروهایی که در یک عملیات اینقدر آسیب دیده و تلفات داشته، قادر به عملیات دیگری نیست، بچهها در کربلای 5 به آب زدند و الحمدلله عملیات موفقی بود.
سماوات خدمت در جبهه را با گردان اخلاص آغاز کرده و بعد از آن به گردان غواصی نوح پیوسته است؛ اما جبهه رفتنش ماجرای جالبی دارد؛ وی با یادآوری آن روزها میگوید: من متولد 1349 هستم و اواخر سال 64 به جبهه رفتم؛ آن موقع 16 سالم بود که به همراه لشکر سپاهیان محمد (ص) از مشهد به منطقه اعزام شدم و به عضویت گردان اطلاعات عملیات اخلاص درآمدم؛ بعد از مدتی حضور در گردان اخلاص به فراخور نیازی که برای شرکت در عملیات کربلای 4 داشتیم، یک گردان از نیروهای گردان اخلاص و گردانهای دیگر برای آموزش غواصی تشکیل شد که بنده نیز یکی از این نیروها بودم؛ فرمانده ما سردار «حاج مصباح» بود و اغلب همگروهیهایم هم سن و سال خودم بودند؛ آن موقع اصلاً فکر نمیکردم وارد چنین فضایی شوم.
نویسنده وبلاگ خودش را «عماد سماوات» معرفی کرده، نام مستعاری که از نام یکی از شهدای گردان وام گرفته است، از شهید «بهنام سماوات»: "شهید سماوات خیلی بچه مظلومی بود؛ او تهرانی بود و لهجهاش به دل ما مینشست؛ عماد در کربلای 4 به شهادت رسید".
مطالب این وبلاگ برگرفته از خاطرات سماوات از دفاع مقدس و خاطرات همرزمان وی است؛ مطالبی که به دلیل سبک خوب روایتشان در روزنامههای مشهد به خصوص روزنامه شهرآرا جای خودش را باز کرده است؛ سماوات اصالتاً مشهدی است و از مشهد هم به جبهه اعزام شده و از سال 65 تا آخر جنگ در منطقه حضور داشته است و حالا هم در مشهد یک جهاد سایبری به راهانداخته است؛ سماوات انگیزه نوشتن از همرزمان آسمانیاش را چنین بیان کرده است:
من گریزانم از این خستهترین شکل حیات
و از این غربت تلخ
که به اجبار به پایم بستند
میگریزم از شب
میگریزم از عشق
و تو ای پاکترین خاطرهها
همه جا در پی تو میگردم
گردان غواصی نوح از نیروهای گردان اخلاص (اطلاعات و عملیات) لشکر بیست و یک امام رضا (ع) در سال 65 تشکیل شد؛ نیروهای این گردان در مکانی در نزدیکی خرمشهر به نام پایگاه «شهید شاکری» آموزشهای مخصوص غواصی و بلم رانی را گذراندند؛ این نیروهای ویژه، در عملیات متعددی شرکت جستند که مهمترین آن
کربلای چهار، کربلای پنج و کربلای هشت بود؛ تعداد زیادی از اعضای این گردان به شهادت رسیدند؛ کمینه که افتخار کفشداری این بزرگمردان در حسینیه شهید شاکری را داشتم به یاد ایشان و به نام این دوستان بهشتی مینویسم؛ امید که همرزمان عزیز و بازماندههای گردان ما را در این امر یاری داده و شهیدان، دستمان را بگیرند.
خبرگزاری فارس: وقتی از عدل امیرالمؤمنین میگوییم، سریع میگویند ما کجا و «علی» کجا؟ اگر از جبهه و رزمندهها به گونهای بنویسیم که نتیجهاش بشود، بابا ما کجا و رزمندهها و شهدا کجا! فایدهای ندارد؛ باید آنقدر حقیقت را قابل لمس ارائه دهیم که نشان دهد این آدمی که الان اسطوره است، همین بچه محل خودمان بود.
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، حالا که 32 سال از آغاز جنگ گذشته، شاید برای یاد کردن از اهالی آن جهاد آسمانی و رفتن به روزهایی که بوی باروت و خون و حماسه میدهد، باید بهانهای دست و پا کنی و چه بهانهای بهتر از اینکه هر از گاهی گوشه دلت برای چیزی تنگ شود؛ آنقدر تنگ شود که وقتی در سکوت داری به سالهایی که قطعهای از خودت را در آن جا گذاشتهای باز میگردی، دلتنگیهایت قطرهای زلال و شفاف شود و از گوشه چشمت به روی گونهات بلغزد؛ از گرمای آن یک قطره اشک، چنان شوری در وجودت میپیچد که انگار آنکه دلت هوایش را کرده بود، همانجا کنارت نشسته و چشمهای مهربانش را به چشمهایت دوخته، مثل همان روزها. خوب که گرم تماشای چشمهای او میشوی، چشمت به چشمهای دیگری باز میشود که همهشان را میشناسی، این نگاهها برای تو آشناست؛ ساعتها و روزها و ماهها و سالها با آنها بودهای؛ با آنها حرف زدی، کنارشان راه رفتی یک جانشستهاید و خوابیدهاید و برخاستهاید، با هم سلاح به دست گرفتهاید، سربند یک دیگر را بستهاید، از خاکریزها عبور کردهاید و با همان کینهای که همهتان از دشمن به دل داشتید، چشم خصم را کور کردهاید و بارها برای این مردانگی و غیرت به خود بالیده بودید. اما این روزها وقتی در خودت خلوت میکنی، میبینی خیلی از این نگاهها را گم کردهای؛ برای همین دلت حسابی برای آن نگاه مهربان آشنا و نگاههایی که همه وجود را پر کرده است، حسابی تنگ شده است؛ این میشود بهانهای که بخواهی جایی، روایتگر این نگاههای آشنای مهربان باشی که سالهاست از راهی دور به تو لبخند میزنند؛ جایی مثل یک حسینیه که برای یاران سالهایی نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک، روضه بخوانی... ؛ و شاید یک وبلاگ تو را به آرزویت برساند.... . ******
خبرگزاری فارس: رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس گفت: حتی اگر فاز دوم هدفمندی یارانهها اجرا نشود، قیمت بنزین و گازوئیل سال آینده حتماً باید افزایش یابد.
ارسلان فتحیپور در گفتوگو با خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، در مورد فاز دوم هدفمندی یارانهها و لایحه بودجه 92 گفت: سال آینده حتماً لازم است قیمت حاملهای انرژی شامل بنزین و گازوئیل افزایش پیدا کند، چون اگر این کار انجام نشود، به خاطر افزایش مصرف داخلی و افزایش پدیده قاچاق، مجبور خواهیم شد، بنزین و گازوئیل بیشتری وارد کنیم.
خبرگزاری فارس: بازار قدیمی کرمانشاه در دو دوره تاریخی زندیه و قاجاریه ساخته شده و در راسته راسته آن تاریخ هویداست.
به گزارش خبرگزاری فارس از کرمانشاه، بازار قدیمی کرمانشاه در 2 دوره تاریخی زندیه و قاجاریه ساخته شده که در بافت قدیمی شهر قرار گرفته و در راسته راسته آن تاریخ هویداست. بازار سنتی کرمانشاه از طولانیترین بازارهای ایران، با معماری زیبا مجموعهای از تولید، بازرگانی و مذهب است و امروزه در دو طرف خیابان مدرس قرار گرفته است. این بازار شامل بخشهای مختلفی، مانند کاروانسرا، زورخانه، مسجد و... است و از جمله بناهای با ارزشی که در مجموعه بازار کرمانشاه وجود دارد، مسجد عمادالدوله، مسجد و حمام حاج شهبازخان است. بازار قدیمی کرمانشاه دارای 18 راسته بازار است و در دورههای مختلفی بازسازی شده که آخرین بار در سال 90 بخش راسته بازار توپخانه آن بازسازی شد. میتوان گفت امروز تقریبا تمامی راستهها فعال هستند و فعالیتهای مختلفی ارائه میدهند و هر ساله گردشگران زیادی از آن دیدن میکنند و ضمن سپری کردن اوقاتی خوش، میتوانند سوغات، لباسهای محلی و صنایع دستی کرمانشاه را نیز در این محل تهیه کنند. در گذشته کارهای تولیدی بسیاری در این بازار انجام میگرفته، اما امروز این فعالیتهای تولیدی کم شده است.
خبرگزاری فارس: یک جانباز دوران دفاع مقدس گفت: کسانی که بر سر سفره شهدا مهمان بودند، نقش زینبی و سجادی خود را فراموش نکنند.
به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، حسین صلحجو شامگاه سهشنبه در مراسم دریادلان کربلایی که در گرامیداشت غواصان دریادل و شجاع استان قزوین برگزار و همچنین هفتم شهید گمنام 20 سالهای که در قزوین تشییع و به خاک سپرده شد در امامزاده اسماعیل این شهر، اظهار داشت: مأموریت ما در عملیات کربلای 4 نفوذ در جزیره امالرصاص، تسخیر، پاکسازی و پیشروی در آن منطقه بود. وی ادامه داد: شب عملیات در خرمشهر همه نیروها با وضو و حالت زیبای عرفانی به ذکر دعا و مناجات مشغول بودند. این جانباز دوران دفاع مقدس ادامه داد: سرعت حرکت آب اروند بین 70 تا 80 کیلومتر بود که یکی از قایقهای عملیاتی ما در وسط اروند خاموش شد. صلحجو بیان داشت: همه سرنشینان قایق با حرکت قایق به سمت دهانه خلیج فارس و نزدیک شدن به تیربار دشمن شهید شدند و تنها یک نفر مجال به آب پریدن و زنده ماندن را پیدا کرد. وی یادآور شد: عملیات کربلای 4 و عبور غواصان از عرض اروند به سختی و دشواری انجام شد و پس از ورود غواصان باقیمانده به جزیره امالرصاص نیز تشنگی عرصه را بر رزمندگان اسلام تنگ کرده بود. این جانباز دوران دفاع مقدس اضافه کرد: بسیجیان در آن دوران برای حضور در عملیات بیقرار بودند و راضی نمیشدند که در عملیات شرکت داده نشوند، اما امروز کسانی که سر سفره شهدا مهمان بودند، نباید نقش سجادی و زینبی خود را فراموش کنند. صلحجو بیان داشت: آنچه سبب شد تا امروز پس از 26 سال یاد شهدا زنده باشد، همین ولایی بودن رزمندگان اسلام است. وی در پایان با اشاره به راهاندازی کنگره سرداران، امیران، فرماندهان و 3 هزار شهید استان قزوین بر کمک همه اقشار در جمعآوری آثار شهدا تأکید کرد.
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی
دوستان